a3

عربی یازدهم -

درس7 عربی یازدهم

nazi. ba

عربی یازدهم. درس7 عربی یازدهم

یک نفر سوال بالا رو برام توضیح بده؟نمیدونم ضبط حرکت مال کدام فصل هست عجله دارم زیاد وقت ندارم

تبلیغات

جواب ها

𝘔𝘢𝘩𝘥𝘪𝘦𝘺

عربی یازدهم

کانَ حمیدٌ وَ سعیدٌ أَخَوَینِ. هُما کانا فی مَزْرَعَهِ قَمْحٍ؛ فی أَحَدِ الْأَیّامِ وَقَعَتْ عَداوَهٌ بَیْنَهُما وَ غَضِبَ الْأَخُ الْأَکْبَرُ «حَمیدٌ» عَلَی الْأَخِ الْأَصْغَرِ «سَعیدٍ» وَ قالَ لَهُ: معنی: حمید و سعید دو برادر بودند؛ در یک مزرعه گندم در یکی از روزها میانشان دشمنی افتاد و برادر بزرگ‌تر «حمید» به برادر کوچک‌تر «سعید» خشم گرفت و به او گفت:«اُخْرُجْ مِنْ مَزرَعَتی.» معنی: «از مزرعه من خارج شو.» وَ قالَتْ زَوجَهُ حمیدٍ لِزَوجَهِ سعیدٍ: «اُخْرُجی مِنْ بَیتِنا.» معنی: و همسر حمید به همسر سعید گفت: «از خانه‌مان خارج شو» فی صَباحِ أَحَدِ الْأَیّامِ طَرَقَ رَجُلٌ بابَ بَیْتِ حمیدٍ؛ عِنْدَما فَتَحَ حمیدٌ بابَ الْبَیتِ؛ شاهَدَ نَجّاراًً؛ فَسَأَلَهُ: معنی: در صبح یکی از روزها مردی در خانهٔ حمید را زد، وقتی که در خانه را باز کرد، نجاری را دید و از او پرسید: «ماذا تَطْلُبُ مِنّی؟» معنی: «از من چه می‌خواهی؟» أَجابَ النَّجّارُُ: «أَبْحَثُ عَنْ عَمَلٍ؛ هَل عِنْدَکَ عَمَلٌ؟» معنی: نجار جواب داد: «دنبال کاری می‌گردم، آیا کاری داری؟»فَقالَ حمیدٌ: «بِالتَّأکید؛ عِندی مُشکِلَهٌ وَ حَلُّها بِیَدِکَ.» معنی: حمید گفت: «البته؛ مشکلی دارم و حل آن در دست توست.» قالَ النَّجّارُ: «ما هیَ مُشکِلَتُکَ؟» أَجابَ حمیدٌ: «ذٰلِکَ بَیتُ جاری؛ هوَ أَخی وَ عَدوّی؛ معنی: نجار گفت: «مشکلت چیست؟» حمید جواب داد: «آن خانه همسایه‌ام است؛ او برادرم و دشمنم است؛ » اُنْظُرْ إِلَی ذٰلِکَ النَّهْرِ؛ هوَ قَسَّمَ الْمَزرَعَهََ إِلَی نِصفَینِ بِذ‌ٰلِکَ النَّهرِ؛ معنی: به آن رودخانه نگاه کن؛ او مزرعه را با آن رودخانه به دو نیم تقسیم کرده است؛ إِنَّهُ حَفَرَ النَّهْرَ لِأَنَّهُ غَضْبانُ عَلَیَّ. معنی: او رودخانه را کنده است؛ زیرا از من عصبانی است. عِندی أَخْشابٌ کَثیرَهٌ فِی الْمَخْزَنِ؛ رَجاءً، اِصْنَعْ جِداراً خَشَبیَّاً بَینَنا.» چوب‌های بسیاری در انبار دارم؛ لطفاً دیواری چوبی میان ما بساز.» ثُمَّ قالَ لِلنَّجّارِِ: «أَنا أَذْهَبُ إلَی السّوقِ وَ أَرجِعُ مَساءً.» معنی: سپس به نجار گفت: «من به بازار می‌روم و بعد از ظهر بر می‌گردم.» عِنْدَما رَجَعَ حمیدٌ إِلَی مَزرَعَتِهِ مَساءً تَعَجَّبَ کَثیراً؛ النَّجّارُ ما صَنَعَ جِداراً؛ بَلْ صَنَعَ جِسْرا عَلَی النَّهْرِ؛ فَغَضِبَ حمیدٌ وَ قالَ لِلنَّجّارِ: «ماذا فَعَلْتَ؟! لِمَ صَنَعْتَ جِسْراً؟!» معنی: هنگامی که حمید بعد از ظهر به مزرعه‌اش برگشت خیلی تعجب کرد، نجار دیواری نساخت؛ بلکه پلی روی رودخانه ساخت؛ سپس حمید خشمگین شد و به نجار گفت: «چه کردی؟! چرا پل ساختی؟!» فی هذا الْوَقتِ وَصَلَ سعیدٌ وَ شاهَدَ جِسْراً فَحَسِبَ أَنَّ حمیداً أَمَرَ بِصُنْعِ الْجِسْرِ؛ فَعَبَرَ الْجِسْرَ وَ بَدَأَ بِالْبُکاءِ وَ قَبَّلَ أَخاهُ وَ اعْتَذَرَ؛ معنی: در این هنگام، سعید رسید و پلی را مشاهده کرد و گمان کرد که حمید دستور ساختن پل را داده است؛ سپس از پل عبور کرد و شروع به گریه کرد و برادرش را بوسید و معذرت خواهی کرد. ذَهَبَ حمیدٌ إلَی النَّجّارِ وَ شَکَرَہُ وَ قالَ: «أنتَ ضَیفی لِثَلاثَهِ أَیّامٍ» معنی: حمید به سوی نجار رفت و از او تشکر کرد و گفت: «تو برای سه روز مهمان من هستی.» اِعْتَذَرَ النَّجّارُ وَ قالَ: «جُسورٌ کَثیرَهٌ باقیَهٌ؛ عَلَیَّ الذَّهابُ لِصُنْعِها.» معنی: نجار عذرخواهی کرد و گفت: «پل‌های زیادی مانده است، باید برای ساختن آنها بروم.»

سوالات مشابه